درکوی نیک نامان ما راگذرندادند
در روزهای تنهایی تنها نام تو ارام بخش خاطرم بود من به یاد تو هر شب برایت چراغی روشن می گذارم تا در شب های برفی راه خانه ام را گم نکنی و برای پذیرایی از تو سبد سبد خاطره و محبت برایت روی میز میگذارم و سیب های سبز و سرخ کال و رسیده را از تک درخت عشقم برایت می چینم تا بفهی تمامی وجودم از ان توست و حاضر هستم برایت تمامی جاده های انتظار را با عشق بپیما یم اکنون که ورق های زندگی تلخ و شیرین خوب وبد با هم میگذرد چاره ای ندارم جز انکه باز هم به انتظارت در شبهای برفی بنشینم...
نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت
10:18 صبح توسط علی بی غم نظرات ( )
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |